سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انسان هرطوری میتونه باشه


نُه ماه سپری شد؛ نوزاد انسان به دنیا آمد. این موجودکوچک برای انسان شدن راه درازی پیش رو دارد؛ راهی که خودش به تنهایی نمی تواند آن راطی کند چرا که درهمان بدو ورود به دنیا، از خود دفاعی ندارد و به دیگران نیاز پیدا می کند، نیازی شدید به وسعت بقا وماندن.


این موجود ناتوان برای رفع نیازهایش مانند گرسنگی فقط میتواند گریه سردهد،گریه ای که غریزی است وتنها سلاحش برای ماندن و زنده بودن است.


عجیب است که این نوزاد انسان از همان لحظه تولد حس می کند تنها نیست وباگریه هایش کمک می خواهد ودیگری راطلب می کند گویا می داند موجودی اجتماعی است ودرجامعه متولد شده است.


حال که این مسافرکوچک زندگی نیازهای اولیه اش تأمین وکمی بزرگتر شد گریه اش برای کمک خواستن ازاطرافیان دیگر کافی نیست پس باید به فکر راه دیگری برای دقیقترفهماندن مقصودش باشد.


لذاناخودآگاه ازگوش هایش کمک می گیرد تاصداهای اطرافش رابشنود، وقتی صداها رادریافت کرد دلش می خواهد آنها را تکرارکند اما تکرارش اصوات نامفهومی است.


اینجاست که دوباره نزدیکانش به کمکش می آیندوصحبت کردن رابه او یاد می دهند تا نیازهایش را به زبان بیاورد،اما به همین جا ختم نمی شود زیرا او دیگر بزرگتر شده وجزیی از اجتماع گشته است بنابراین نمی تواند بی هدف باشد، نمی تواند رباط گونه عمل کند، نمی تواند بی تفاوت وبی احساس به دنیای پیرامونش باشد وبادیگران هیچ گونه تعاملی نداشته باشد چرا که انسان دراجتماع است که انسان خوانده می شود.


ژان پیاژه درارتباط با مراحل رشدشناختی کودک بر توانایی کودک دردرک جهان به طور فعال بسیار تاکید می کند ومعتقد است که کودکان به طور انفعالی اطلاعات را جذب نمی کنند،بلکه آنچه را که در دنیای پیرامون خود می بیند،می شنود واحساس می کنند انتخاب وتفسیر می نمایند.


بنابراین اعضای جامعه درادامه به راه به کودک توانایی بیشتری میدهند؛ خواندن و  نوشتن را به او می آموزند پس باید این عضو جدید جامعه آماده شود تا رفتارها، نقش ها، ارزش ها، هنجارها،باید ونبایدها،اصول ومقررات ودر کل اجتماعی شدن را یاد بگیرد.


حال سوال این است که این اجتماع چیست که بدون آن انسان،انسان نمی شود؟ از اجتماع تعریفها گوناگونی شده است حال می توان اجتماع را اینگونه تعریف کرد."اجتماع، گروهی از افراد که نسبت به هم وابستگی متقابلی دارند ودریک منطقه جغرافیایی زندگی میکنندواحساس مشترکی نسبت به ارزشها،هنجارها،فرهنگ،آداب ورسوم،عقاید وباورها،مذهب ...خود دارند وبرای رفع نیازها ورسیدن به اهدافشان به صورت جمعی فعالیت می کنند."




تعریف اجتماع از نظر فیر چایلد :"اجتماع گروه محلی محدودی است که آشنایی ،تماس و همبستگی نزدیک افراد آنرا از گروههای مجاورش جدا می کند ،اجتماع خودکفایی محدودتری نسبت به جامعه دارد اما در مقابل افراد ان روابط نزدیکتر و همدردی ژرف تری نشان می دهند ،عوامل اجتماعی خاصی مانند نژاد ،ملیت،یا تعلقات مذهبی وحدت اوضاع را استوار تر می سازند ".


"در کنار نظم و همنوایی مردم یک جامعه ، افرادی نیز هستند که بی نظمی می کنند ،به عده ایی صدمه می زنند، قانون شکنی می کنند، لباسهای عجیب و غریب می پوشند،آرایش های عجیب و غریب می کنند، هرویین می کشند، مشروب می خورند ،قمار بازی می کنند، به ادیان و فرقه های دیگر متمایل می شوند، ناراحتیهای روانی پیدا می کنند و زن و بچه های خود را می کشند و مواردی از این قبیل را مرتکب می شوند و در نهایت زندگی خود و دیگران را مختل می کنند ".(دکتر رحمت اله صدیق سروستانی )


اکنون باید پرسید چه شده است ؟چرا آن نوزادی که در کودکی از خود دفاعی نداشت و با گریه هایش از دیگران کمک میطلبید حال که بزرگ شده است به اطرافیانش آسیب میزند و با کج رفتاری هایش آنها را به گریه می اندازد و چشم هایش را بر روی همه زحماتی که برای بودنش کشیدند می بندد. چه شده است که باید و نباید ها را به هم می ریزد و آرامش را دیگران سلب می کند ؟


چه شده است که آن موجود اجتماعی این چنین بد می تازد، مردم را به وحشت می اندازد و حتی گاهی انسانیتش را به زیر سوال می برد ؟ چه شده است چرا ان کودکی که در گذشته بقایش نیازمند جامعه بود اکنون رفتارش تهدیدی برای بقای جامعه شده است و به عده ایی آزار و آسیب می رساند، از قوانین سرپیچی می کند ،و در کل از مسیر زندگی به بیراهه کشیده شده است. به راستی کجای این مسیر را درست نرفته است که این چنین وجودش تهدیدی برای جامعه شده است ؟


به راستی این بد رفتاری و بد شدن را در کجا باید جستجو کرد ؟در پی پاسخ به چرایی این گونه سوالها صاحب نظرانی در حوزه جرم شناسی و انحرافات اجتماعی نظریه های مختلفی ارائه کرده اند و هر کدام به دلایل و فرضیات خاص خود به شناسایی علل کجرفتاری و تخلف از هنجارهای اجتماعی پرداخته اند .البته کجرفتاری نمی تواند فقط یک عامل خاص داشته باشد از این رو صاحب نظران در پی ریشه یابی انحرافات اجتماعی به عوامل متعددی در این زمینه اشاره کرده اند که در ادامه به برخی از مهمترین این نظریه ها که در کتاب اسیب شناسی اجتماعی دکتر رحمت اله صدیق سروستانیی آمده است اشاره می شود .دسته بندی علل وعوامل کج رفتاری


برخی از صاحب نظران در یک دسته بندی کلیه علل وعوامل را رابه سه دسته زیست شناسی،روان شناختی وجامعه شناختی تقسیم کرده اند.


ازاین منظر ،کالبد زیستی یا صفات شخصی ویا ویژگی های اجتماعی فرهنگی کج رفتاران وغیر آنان متفاوت است وهمین تفاوتها را علت اصلی ارتکاب جرم وکج رفتاری برشمرده اند.


نظریه وفاق نیز علت اصلی کج رفتاری را نبود یاضعف کنترل های اجتماعی میدانند.نظریه فشار مدعی است که نیروهایی در جامعه وجود دارد که افراد را با فشاربه سمت ارتکاب جرم وکج رفتاری می رانند. رابرت مرتون این فشار راناشی ازعم توانایی شخص دردستیابی به اهداف مقبول اجتماعی می داند وهمچنین نظر وی در این زمینه این است که جامعه فرد رابه کج رفتاری مجبور می کند.از جمله نظرهای دیگر که به کج رفتاری مربوط می شود دوگروه اثبات گرا وبرساخت گرا است.


نظریه اثبات گرا علل کج رفتاری راخارج از اراده واختیار کج رفتار میداند اما رویکرد برساخت گرا کج رفتاری را عملی ارادی می داند که با اختیار شخص انجام می شود.از نظرادوین سادرلندافراد به این علت کج رفتارمی شوند که تعداد ارتباطهای انحرافی آنان بیش ازارتباطهای غیر انحرافی شان است.


این تفاوت تعامل افراد باکسانی که ایده های کج رفتارانه دارند نسبت به افرادی که ایده های هم نوایانه برخوردارند علت اصلی کج رفتاری آنهاست.


گلیز نیز در این زمینه مدعی است که تعامل با کج رفتاران به خودی خود ضرری ندارد مگر اینکه به حدی برسد که فرد خود را با کج رفتاران یکی بداند واز آنها هویت بگیرد.


همچنین هرشی وگات فرد یسان معتقدند کسی مرتکب جرم می شود که به دنبال ارضای خاطرسریع بوده، اهداف کوتاه مدتی در زندگی داشته باشد. این گونه افراد خود کنترلی ضعیفی دارند ومنشا این ضعف را باید در خانواده و دوران کودکی وجامعه پذیری ناکارامد یافت. خواه پیوند اجتماعی قوی باشد یا ضعیف باشد. با توجه به نظریه های ذکر شده ونظریه های دیگری که دراین زمینه  وجود دارد کج رفتاری می تواند علت های مختلفی داشته باشد.


بنابرین مسئولین نهادها وسایر دستگاه هایی که دراین راستا فعالیت می کنند با شناسایی و روشن شدن کردن علل این انحرافات می توانند گام های موثرتری برای اصلاح،رفع ویا پیش گیری این آسیب های اجتماعی بردارند چرا که کج رفتاری از هنجارهای اجتماعی مشکلات و مسائل جدی بر سر راه توسعه وپیشرفت یک جامعه به وجود می آوردو مسلم است اگر این رفتارهای مخرب به موقع کنترل نشود افراد زیادی رادرگیر می کند وسپس زندگی آنها رامختل می کند و در اینجا نیز پیش گیری بهتر از درمان است.


 لذا آسیب های اجتماعی تهدیدی جدی برای سرمایه  انسانی هر کشور محسوب می شوند؛افراد جامعه به عنوان یک سرمایه اجتماعی ،موتور محرک یک جامعه محسوب می شوندکه با شایستگی ازتخصص ومهارت هایشان درجهت توسعه وتحولات جامعه استفاده می کنند.


بنابراین اعضای جامعه برای هموار کردن مسیر توسعه کشورباید هم قدم شوند تا به اهداف مشترکی که در پی آن هستند برسند وافرادجامعه رابه آن سمت وسویی که دوام وپایداری آنها رادر پی دارد بکشاند. 




تاریخ : پنج شنبه 93/9/13 | 9:53 صبح | نویسنده : مهدی باقری | نظر