به وبلاگ ما خوش آمدید
***
شما میتونید جواب بیشتر سوالاتتون رو
در مورد زندگی اجتماعیتون وآسیب های مربوط به اون رو
با این وبلاگ برطرف کنید...
***
همچنین شما میتونید از دیگر وبلاگ ما در پارسی بلاگ دیدن کنید:
***
***
باسلام فراوان خدمت تمامی دوستان عزیز
این وبلاگ در جهت رفع سوالات شما
درمورد اجتماع وتمام موارد مربوط
به آن اعم از:تعارضات،ارتباطات
و مباحث مورد نظردر مورد اجتماعی شدن
و زندگی سالم در اجتماعی سالم،
رو به تحقق است...
***
مدیریت وبلاگ
به زودی این موضوعات در وبلاگ نهادینه خواهد شد:
شکاف نسل ها
1.تعارض نسلی
2.شکاف نسلی
3.پیامدهای شکاف نسل ها
4.رونالد اینگلهارت
کودک آزاری
1.انواع کودک آزاری
2.کودک آزاری جسمی،جنسی،عاطفی و روانی
3.سبب شناسی(اتیولوژی)
4.ظرفیت وتوانایی جامعه وم هارتهای زندگی
روسپیگری
1.تعریف روسپیگری
2.روسپیگری در ایران
3. طبقه بندی زنان روسپی
4.پیامد روسپیگیری چیست؟
طلاق
1.علل و عوامل طلاق
2.پیامدهای طلاق
3.طلاق و آثار و پیامد های آن برای خانواده
اعتیاد
1.عوامل مؤثر بر اعتیاد
2.آموزش مهارت های زندگی جهت پیشگیری از اعتیاد
خود کشی
1.تعریف و ماهیت خود کشی
2.علل خود کشی
3.پیامدهای خودکشی
پیامدهای خودکشی :
کسانی که اقدام به خودکشی می کنند اگر عمل آن ها باعث مرگشان شود هرچند ممکن است ظاهرا از رنج و درد مشکلات دنیا آزاد شوند اما این عمل از نظر اسلام حرام و محکوم است. چنانکه خداوند در سورهٌ مبارکه نساء آیه 29 و30 می فرماید: « وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َکانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یَفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا»؛ « و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است. و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.»
کلمه «لاتَقْتُلُوا» صیغه نهی است و دلالت بر وجوب ترک عمل دارد. علاوه بر آیات الهی روایات متعدددی نیز درخصوص حرمت خودکشی وارد شده است که به یک نمونه از آن اشاره می کنیم:
- ابی ولاد می گوید : از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: " من قتل نفسه متعمداً فهو فی نار جهنم خالدا فیها " هرکس عمداً خودکشی کند همیشه در آتش دوزخ خواهد ماند .(حر عاملی، ج29 :24)
و اما درصورتی که شخص اقدام به خودکشی نماید و موفق به عمل نشود اقدام وی می تواند پیامدهای مختلفی برای همان فرد داشته باشد که این پیامدها را به دو دسته جسمی و روحی می توان تقسیم بندی کرد.
درخصوص پیامدهای جسمی اقدام به خودکشی، با توجه به این که شخص از چه طریقی اقدام به این عمل کرده است طبعا عواقب مختلفی را به همراه دارد . مثلا در صورت استفاده از قرص یا سم ممکن است شخص دچار بیماری های متعدد گوارشی گردد که شخص مجبور است تا آخر عمر با این بیماری دست و پنجه نرم کند و یا درصورتی که اقدام به خودکشی از طریق خودسوزی باشد نیز عواقبی مانند از دست دادن زیبایی و.. را به همراه دارد. به طور کلی اقدام به خودکشی از هر طریقی عواقب جسمی خاص خود را دارد که این عواقب را نمی توان نادیده گرفت.
و اما از مهمترین عواقب روحی اقدام به خودکشی می توان به از دست دادن اعتماد سایرین از جمله اعضای خانواده اشاره کرد. از آنجایی که خودکشی یک عمل ناهنجار اجتماعی است لذا پذیرش انجام این اقدام از طرف خانواده تقریبا امکان ناپذیر است. با این شرایط فردی که دست به خودکشی زده است درواقع مرتکب عمل ناهنجاری شده ، لذا اعضای خانواده اعتماد خود را نسبت به وی از دست می دهد و به همین دلیل در زمان تصمیم گیری های دسته جمعی برای مسائل مربوط به خانه و خانواده ممکن است نظرات و سلیقهٌ شخص را نپذیرند و مدام عمل خطای وی را به خودش گوشزد کنند که این رفتار خواه ناخواه باعث فاصله گرفتن شخص از خانواده می شود .
از طرف دیگر ممکن است فرد اقدام کننده از طرف خانواده شدیداً تحت فشار قرار گیرد .و با توجه به این که اعضای خانواده اعتمادی به این فرد ندارند ممکن است فرد را در هر زمان و مکانی تحت فشار و مراقبت قراد دهند که مبادا مجدداً دست به خودکشی بزند و با این حساب شخص آزادی های قبلی خود را از دست می دهد . این اتفاقات تبعات زیادی را به همراه دارد که با در نظر گرفتن جنس فرد اقدام کننده ممکن است تبعات متفاوت باشند . درصورتی که شخص اقدام کننده دختر باشد احتمال دارد با از دست دادن اعتماد و عدم پذیرش از طرف خانواده اقدام به فرار از خانه نماید و با پیامدهای مربوط به دختران فراری مواجه گردد و در صورتی که شخص اقدام کننده پسر باشد رفاقت با دوستان نامناسب و شاید افتادن در دام اعتیاد و آسیب های پنهان دیگری مانند ایدز را نمی شود نادیده گرفت.
از طرفی نیز اگر فرد در سن تحصیل باشد و اقدام به خودکشی نماید عواقب از دست دادن اعتماد خانوداه و تحت فشار بودن از جانب آنها ممکن است باعث افت تحصیلی شخص شود و او از طرف گروه همسال نیز طرد گردد.
و اما درخصوص عواقب خانوادگی خودکشی می توان گفت زمانی که یکی از اعضای خانواده اقدام به خودکشی می کند قطعا بعد از آن تنش و اضطراب، زد و خورد و اختلاف در خانواده به وجود می آید و همین موضوع باعث تشدید اختلاف در خانواده می گردد که این اختلاف ممکن است منجر به طلاق شود.
و یا اگر شخص اقدام کننده یکی از والدین باشد در این شرایط باید به پیامدهای بی سرپرست و تک سرپرست شدن فرزندان اشاره کرد که از پیامدهای احتمالی این موضوع می شود به : بزهکاری کودکان و نوجوانان، پرخاشگری و ناسازگاری، فرار از منزل، افت تحصیلی و...... اشاره کرد .
یکی دیگر از پیامدهای خانوادگی خودکشی ترغیب سایر اعضا برای اقدام به خودکشی است. علاوه بر این چنین خانواده هایی در میان فامیل شرمنده می شوند و انگ و برچسب این موضوع برای همیشه روی این خانواده می ماند.
و اما از عمده ترین پیامدهای اجتماعی خودکشی و اقدام به آن، افزایش ناهنجاری ها و انحرافات جامعه است. طبق قاعده زمانی که یک عمل زیاد اتفاق بیافتد قبح خود را از دست می دهد و برای عموم مردم امری عادی و طبیعی تلقی می گردد. در حال حاضر خودکشی یک عمل ضد اجتماعی و انحراف محسوب می شود که با افزایش آمار خودکشی این موضوع به عنوان یک ضد ارزش قبح خود را از دست می دهد و امری عادی تلقی می شود و همین موضوع مجددا باعث فزایش آن در جامعه می گردد . از طرفی نیز افزایش خودکشی یعنی از بین رفتن سرمایه های انسانی و افزایش تعداد افراد بی سرپرست ( درصورتی که یکی از والدین اقدام به خودکشی کرده باشند) و باز هم افزایش بزهکاری در جامعه.
به طور کلی با این تحلیل ها می توان گفت در واقع فرد با اقدام به خودکشی شرایطی برای خود به وجود می آورد که ممکن است منجر به خودکشی مزمن و یا پنهان شود و با این عمل تمام دنیای خود و خانوداه را تحت تاثیر قرار می دهد.
البته نکته ای که توضیح آن ضروری بنظر می رسد اینکه این پیامدها در افراد، خانواده ها و جوامع مختلف طبق فرهنگ ها، اعتقادات، ارزش ها و مذهب آن جامعه می تواند متفاوت باشد.
علل خودکشی :
درخصوص علل خودکشی نظریه های متفاوتی وجود دارد از آن جمله می توان به نظریه امیل دورکیم اشاره کرد . دورکیم معتقد بود که فقط از طریق روش های جامعه شناختی است که می توان به واقعیت های اجتماعی اشاره کرد وی نظریهٌ خود را درخصوص خودکشی بر پایهٌ همبستگی اجتماعی پایه ریزی کرد.
دورکیم خودکشی را به چهار دسته تقسیم کرده است:
خودکشی خودخواهانه : دورکیم این نوع خودکشی را خاص جوامع و اجتماعاتی که دارای فلسفه و سنت فردگرایی، استقلال طلبی افراد، خوداتکایی و خودکفایی می باشند، می داند در چنین جوامعی به واسطه ی میزان کنترل اجتماعی و فشار جمعی بسیار کم، تضعیف روح جمعی، بی طرفی سازمان های اجتماعی در مسئولیت های فردی، غلبه مناسبات و روابط ثانویه و رسمی بر روابط اولیه و نخستین و عدم تعلق عمیق فرد به گروه ،کمبود یا اختلال شدید همانند سازی با گروه های اجتماعی و عدم پشتیبانی اجتماعی و سرپرستی عاطفی و روانی سازمان ها از فرد سبب افزایش تمایل او به خودکشی در شرایط بحرانی می گردد. در این جوامع افراد شدیداً به اراده خود وابسته اند و رفتار خود را بنا به میل شخصی شان تنظیم می کنند و ارزش های حاکم بر جامعه در انتخاب آنها تأثیری ندارد البته این میزان فردگرایی بسته به جوامع متفاوت ، تغییر می کند . (محسنی تبریزی ، 1373: 132-131 )
خودکشی دگر خواهانه: خودکشی دگر خواهانه بیشتر در جوامع ابتدایی و به صورت یک وظیفه اجتماعی تجلی پیدا می کند ؛ مثل رسم ساتی هندوان یا خودکشی مردان درآستانه سالمندی و افراد بیمار در قبایل فیجی و مانگا. .(دورکیم ،1378 :254-253 ) در این گونه جوامع میزان کنترل و فشار گروهی به شدت بالا ، تعلق گروهی بسیار عمیق و همانند سازی با گروه بسیار شدید است تا حدی که موجودیت فردی مستقل از موجودیت گروهی نامفهوم قلمداد می شود که در مجموع می توان گفت که دراین گونه جوامع، تقسیم کار محدود، احساس همبستگی بالا و پیوند و احساس یگانگی به علت همانندی شرکت درآداب و رسوم مشترک می باشد است .(محسنی تبریزی،1373 : 134)
خودکشی آنومیک: خودکشی آنومیک معلول عدم تعادل، دگرگونی ساختاری، وقفه ناگهانی شدید یا تغییرات عمیق و سریع سازمان ها و نظام های اجتماعی است که خود این عوامل معلول کسادی سازمان اقتصادی ، ازهم پاشیدگی ارزش های سنتی، تورم، تغییر حکومت و انقلاب و.... است . و کنش افراد به وسیله ی هنجارهای روشن و قاطع ، تکوین می یابد . چهار شاخص در بروز این نوع خودکشی مؤثر است : تغییرات سریع اجتماعی، آشفتگی در نظام جمعی و نظم عمومی جامعه ، داشتن مشاغل حرفه ای و لیبرال، طلاق و در نتیجه ی آن اغتشاش در روابط خانوادگی . ( شیخاوندی ، 1373 : 69 )
خودکشی تقدیرگرایانه: این خودکشی نوعی عکس العمل به بازبینی ،کنترل و تنظیم اجتماعی جامعه است زمانی که جامعه به حد مفرط و شدیدی دست به ” ایجاد نظمی دستوری ” می زند و فرد به شدت تحت انقیاد و تقلید اجتماعی قرار دارد و هر چیزی تحدید شده ،کنترل شده ،منظم ،خشک و بی روح است. در این مواقع حق گزینش از افراد سلب شده و فرد تحت شرایط اجباری ، نمی تواند اهداف و راه های رسیدن به آنها را فراهم کند و سرانجام به قضا و قدر تن میدهد. (شیخاوندی ، 1373 : 70 )
دیدگاه دوم که روانشناختی است بیشتر بیانگر مسئولیت و تصمیم گیری فردی است (مثل فروید ) هرچند به نظر می رسد تعامل و ترکیبی از عوامل اجتماعی و فردی بیشتر تعیین کننده موضوع باشد .با این حال، رویکرد های مختلف تبیین های متفاوتی برای خودکشی ارائه می کنند. نظریه یادگیری و به نوعی رفتارگرایی، بر اهمیت اکتسابی بودن رفتارهای خودکشی تأکید دارد و موضوعاتی همانند انتقام، پیوستن به فرد مورد علاقه و از دست رفته و آرامش مطلق را برای خودکشی تقویت کننده می دانند . از این منظر چون این رفتارها یاد گرفته شده اند بنابراین می توان با ایجاد شرایط یادگیری آنها را تغییر داد. نظر پردازان شناختی خودکشی را نمونه ای از رفتار حل مسأله بیان می کنند .احتمالا در طول سال رشته ای از رویدادهای منفی که درکنترل شخص نیستند، پیش از اقدام به خود کشی رخ می دهند و موجب می شود که منابع حمایتی خویش را از دست داده (مثل طلاق یا فقدان عزیزی در زندگی ) و به لحاظ ارزیابی شناختی دچار محدودیت شده و از دیدن تمامی ابعاد یک موضوع با دشواری مواجه می شود .از این دیدگاه خودکشی ممکن است از ارزیابی شناختی شخص از موقعیت به عنوان شرایطی نا امید کننده و از مرگ به عنوان راهی برای خلاص شدن از مشکلات نشأت بگیرد. (شیخاوندی، 1384: 82-95 )
تعریف و ماهیت خودکشی :
خودکشی در لغت نامه ی دهخدا به معنای "خود را به وسیله ای کشتن ، انتحار ، کار زیاد کردن ، کوشش بسیار" آمده است . ( لغت نامه ی دهخدا ،1347: 848 )
امیل دورکیم دراثر معروف خود به نام خودکشی آن را پدیده ای اجتماعی به شمار آورده و چنین تعریف می کند :
"خودکشی عبارت است از هرنوع مرگی که نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم کردار منفی یا مثبت خود قربانی است که می بایست چنان نتیجه ای به بار آورد" . (دورکیم ،1378 :6 )
هم چنین می توان به تعریف دشه اشاره کرد که می گوید : "اقدامی معمولاً از روی آگاهی برای سر به نیست کردن خود به آن ترتیب که مرگ هدف یا وسیله باشد .” ( ریئس دانا ،1380 : 172 )
آشیل دلماس نیز خودکشی را عبارت می داند از" عملی که به وسیله ی شخص برای معدوم ساختن خود انجام می دهد ، در حالی که اختیار مرگ و زندگی در حیطه قدرت اوست و از لحاظ اخلاقی موظف به انجام این عمل نمی باشد " . ( اسلامی نسب ،1371 : 73 , 74)
ژان باچلر در کتاب خودکشی خود در مورد خودکشی گریز کرایانه می نویسد که "انسان با خودکشی کردن سعی می کند از روبرو شدن با شرایط غیر قابل تحمل زندگی فرار کند.” به عبارت دیگر وی خودکشی را خروج از شرایط نامساعد و دشوار زندگی می داند . (اشنایدمن ،1378 : 178)
پس در مجموع می توان نتیجه گرفت که خودکشی عملی است آگاهانه و کاملاً ارادی که فرد برای پایان دادن به زندگی خویش انجام می دهد.
خودکشی را از لحاظ ماهیت می توان به سه نوع تقسیم کرد: نوع اول خودکشی موفق که شخص مرتکب عملی می شود که زندگی خود را پایان می دهد. نوع دوم خودکشی ناموفق که امروزه از آن با عنوان اقدام به خودکشی یاد می کنند در مواقعی است که شخص علی رغم داشتن قصد و نیت برای نابودی خود موفق نمی شود و نوع سوم خودکشی پنهان یا مزمن می باشدکه در این نوع از خودکشی نیز علی رغم این که فرد می داند ادامه بعضی از رفتارها و یا عادات منجر به مرگ وی می شود اما به رفتار و عادات خود ادامه می دهد که اعتیاد به مواد مخدر بهترین مثال برای این نوع از خودکشی است.
پیامدهای طلاق
غالباً پیامدهای طلاق در عرصههای فردی، خانوادگی، اجتماعی و در ابعاد روانی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مشاهده شده و معمولاً بیشترین آسیبها را متوجه فرزندان طلاق دانستهاند. افسردگی و دلتنگی، ترس، کج خلقی و منفیبافی از آثار رایج طلاق بر فرزندان است. به دلیل آن که طلاق غالباً در پس مشاجرات و اختلافات علنی است و کودکان نه انتظار چنین اختلافی و نه تصویری روشن از آینده دارند، بنابراین فشارهای روانی زیادی را تجربه میکنند. جدا شدن از هر یک از والدین آنها را آسیبپذیر میکند. از آنجا که کودکان نقاط اتکای خود را از دست میدهند، احتمال بیشتری وجود دارد که به خانه گریزی روی آورند. از سوی دیگر، با وجود تغییرات اجتماعی و فرهنگی در دهههای اخیر، طلاق در جامعهی ما هنوز مسئلهای عادی قلمداد نمیشود و فرزندان طلاق در میان بستگان و محله انگشتنما و تحقیر میشوند. این موضوع به دختران فشار بیشتری را تحمیل میکند؛ بهویژه آنکه احتمال انتخاب شدن را برای ازدواج آنان کاهش میدهد و احساس حقارت میتواند زمینهساز بسیاری از شرارتها و بزهکاریها شود. با آغاز کشمکشهای خانوادگی هر یک از زن و مرد، میکوشند تا خود را در میان فرزندان موجه جلوه دهند و برای کسب حمایتِ بیشتر، به فرزندان خود روی میآورند. هر کدام از دو طرف، بهویژه زنان، برای تحکیم موقعیت خود، درصدد به انحصار گرفتن حمایت فرزندان خویش برمیآید و در برخی موارد، در صورت طلاق، ممکن است کودک نیز جزیی از این کشمکش باشد(دهقان، 86) انتخاب یکی از طرفین نزاع توسط کودکان و جبههبندی در برابر طرف مقابل، هم کودک را از حمایتهای وی محروم میسازد و هم به افزایش کینهها دامن میزند. در آموزههای اسلامی، عقوق والدین و قطع ارتباط با آنان از گناهان بزرگ شمرده میشود.
طلاق و آثار و پیامدهای آن برای خانوادهها
طلاق و آثار و پیامدهای آن برای خانوادهها از نگاه عبدالکریم خوشمیرزاده توئی کارشناس راهنمایی و مشاوره. واژه طلاق در فارسی به معنای بیزاری و جدایی کامل و در عربی به معنای رهانیدن و گشودن قید و بند است و در اصطلاح عبارت است از ازاله قید نکاح دائم
حکم طلاق جزء احکام امضایی اسلام است نه تأسیسی یعنی در زمان نزول قرآن و محیطی که قرآن نازل شده و در میان مردمی که در آن عصر زندگی میکردند بر زندگی و چگونگی شکلگیری و انحلال آن مقررات و قواعدی حاکم بوده است که اسلام به منظور تأمین حقوق زن و برای استحکام و هدفدار کردن آن، در مقررات مذکور اصلاحاتی به عمل آورده و از طریق نزول آیات مختلف به مردم ابلاغ کرده است.
طلاق یکی از بحرانهای مهم زندگی است که عوامل زیادی در آن دخیل است. با توجه به آمارهای مختلف کشورها، در نقاط مختلف جهان بین 10 تا 30 درصد ازدواجها به طلاق میانجامد و این تراژدی روزبهروز زیادتر میشود. نگرش و عدم شناسایی کامل دو شخص که با هم ازدواج میکنند داشتن فرهنگهای مختلف، مخالفت والدین با انتخاب همسر و مداخلات آنها و عدم رعایت اصول و موازین که در ازدواج مورد بحث است، میتواند از عوامل طلاق باشد.همانطور که هر ازدواجی از نظر روانشناسی منحصر به فرد است، طلاق هم از نظر روانشناسی منحصر به فرد است. اگر والدین فردی طلاق گرفته باشند ممکن است او نیز در مواجه شدن با مشکلات زندگی همان راه والدین را پیشه کند. مسائل جنسی و اقتصادی از مهمترین مسائلی است که در هر دو مورد باعث حالت پرخاشگری، ایرادگیری، وسیله کنترل و نظارت در کارهای یکدیگر و بالاخره درگیری و مشاجره و جدایی میشود.
علل و عوامل طلاق:
کارشناسان عوامل متعددی را در طلاق مؤثر دانستهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
اعتیاد: بیشترین میزان طلاق، ناشی از اعتیاد است. در این موارد زن برای نجات از زندگی خودش از حقوق قانونیاش میگذرد. برخی مدعی شدهاند که اعتیاد، فقر و بیماریهای روحی ناشی از آن علت 85 درصد طلاقهاست که البته اغراقآمیز به نظر میرسد. در تحلیلهای کارشناسی به تأثیر اعتیاد بر طلاق اشاره میشود؛ اما تأثیر ناکارآمدی خانواده و اختلافات خانوادگی بر اعتیاد هم موضوعی قابل تأمل است(خبرگزاری ایسنا، 86).
تفاوت پایگاه اجتماعی و فرهنگی: عدم تفاهم اخلاقی از علل شایع طلاق به ویژه در سالیان آغاز زندگی مشترک است که بیش از همه به تغییر شیوههای همسرگزینی مربوط میشود. در جامعهی سنتی همسرگزینی توسط والدین انجام میشد و گزینشها غالباً از درون طایفه و محله بود. «دختران همسایه» غالباً از نظر طبقهی اجتماعی در وضع مشابهی با داماد بودند؛ بعلاوه ارتباطات گستردهی محلی شناخت قبلی را افزایش میداد. «دختران فامیل» نیز علاوه بر این ویژگی از امتیاز همخونی و رحامت برخوردار بودند که عامل مهمی در حل مشکلات خانوادگی و اختلافات بود. اما امروزه انتخاب همسر، توسط دختر و پسر امتیازات گذشته را به همراه ندارد و آن دو نیز در شرایطی یکدیگر را برای زندگی انتخاب میکنند که اسیر احساساتاند و کمتر به همسانی فرهنگی و اجتماعی میاندیشند. رواج دوستیهای تلفنی، عشقهای خیابانی، ازدواجهای اینترنتی و ازدواجهای غیابی از عوامل ازدیاد طلاق شمرده میشود.(خبرگزاری جام جم، 1386)
مشکلات اقتصادی: عدم انفاق که علت بسیاری از طلاقهاست غالباً ناشی از بیکاری است و درصد بالایی از این موارد معلول اعتیاد است. در اینجا لازم است به دو نکته توجه کرد: اول آن که لازم است میان بینوایی و احساس فقر تفاوت قایل شد. احساس فقر بیش از آن که مسئلهای اقتصادی باشد، فرهنگی و ناشی از به هم خوردن تناسب میان انتظارات و امکانات است، چنان که اگر فرض شود امکانات به دو برابر افزایش یابد؛ اما مطالبات و انتظارات بیش از این میزان رشد یابد، احساس فقر در خانواده بیشتر خواهد شد. از اینجا میتوان سیاستهای اقتصادی دولتها را در چند دههی اخیر که به افزایش سطح مطالبات عمومی، بدون فراهم ساختن امکانات متناسب منجر گردیده است در این مسئله مؤثر دانست. تغییرات فرهنگی در دو دههی گذشته تأثیرات عمیقی در رفتار اقتصادی و انتظارات عمومی داشته و نیاز به درآمد و کار بیشتر را برای مصرف فزونتر افزایش داده است و این خود به نارضایتی از وضعیت اقتصادی موجود دامن میزند. دوم آن که تصمیمات غلط اقتصادی و اجتماعی در سطح کلان به فقیرتر شدن واقعی مردم منجر شده است. سیاستهای اقتصادی تورمزا از جمله شکل خاص اعطای وام مسکن در سالهای گذشته که به افزایش ناگهانی قیمت مسکن و به تبع آن اجاره مسکن، منجر شد و فراخوان زنان به حضور در عرصههای اشتغال درآمدزا، بدون توجه به معضل بیکاری و محدودیت فرصتهای شغلی بسیاری از خانوادهها را به سمت فقر مطلق سوق داده است(رحمتی، 1386)
مشکلات جنسی: در میان عوامل طلاق، نارضایتی جنسی از دو ویژگی برخوردار است: اول آن که به دلیل ملاحظات اخلاقی، غالباً مورد اشارهی زوجین قرار نمیگیرد و دوم آن که تأثیرات روانیِ اختلال جنسی در بسیاری مواقع ناخودآگاه است؛ به گونهای که زوجین نمیدانند احساس تنفر آنان از یکدیگر و احساس نارضایتی از زندگی، ریشه در عدم رضایت جنسی دارد. از این رو این مشکل غالباً توسط کارشناسان خبره تشخیص داده میشود. تأثیر این عامل بر طلاق به گونهای است که برخی کارشناسان بیشتر طلاقها را به این عامل مرتبط دانستهاند(خبرگزاری ایرنا، 86) با توجه به تأثیر اعتیاد بر کاهش قوای جنسی میتوان میان این دیدگاه و دیدگاهی که اعتیاد را از مهمترین عوامل طلاق دانستهاند، توافق برقرار نمود. ضعف مهارتهای جنسی، افزایش زمینههای تحریکپذیری جنسی و بیتوجهی به نیازهای جنسی همسر از جمله عوامل اصلی ایجاد نارضایتی جنسی است.
آشنا شدن زنان با حقوق خود: گاه گفته میشود که افزایش سطح تحصیلات و افزایش آگاهیهای حقوقی زنان، سبب میشود تا با آگاهی بیشتری مطالبات خود را عنوان کنند؛ بنابراین نباید افزایش طلاق را همواره تقبیح نمود؛ اما به نظر میرسد آنچه بیش از آشنایی با حقوق در افزایش میزان طلاق مؤثر بوده کاهش موانع فرهنگی در برابر مطرح شدن مطالبات حقوقی است؛ با این توضیح که گاه زنان از حقوق خود آگاهند اما؛ طرح دعاوی حقوقی را ناپسند میدارند یا با طرح آن تحت فشار روانی قرار میگیرند. به عنوان مثال زن سنتی از حق بهرهمندی از انفاق و امکان مطالبهی مهریه به خوبی آگاه بود؛ اما به درست یا غلط، به اجرا گذاشتن مهریه یا طرح دعوای حقوقی علیه همسر را شرمآور میدانست و به خوبی التفات داشت که در مطرح نمودن این دعاوی، مورد حمایت طایفه واقع نمیشود. اما غلبهی گفتمان حقوقی و نگرش فردگرایانه موانع اجرای مطالبات حقوقی را کم کرده است. در کنار عوامل فوق وجود بیماریهای روانی، خشونت همسر، دخالتهای والدین و اطرافیان، ازدواج مجدد شوهر و ناباروری یکی از زوجین نیز به عنوان عوامل طلاق شناخته شده است. نکات گفته شده، گرچه به عوامل طلاق اشاره میکند؛ اما نمیتواند تمامی واقعیتها را چنان که بایسته است تبیین کند و تغییرات طلاق در دو دههی گذشته را به طور کامل توضیح دهد. بنابراین ناچاریم به عوامل دیگری که گاه علل پشت صحنهی عوامل پیش گفتهاند اشاره کنیم:
تحول در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی: تغییرات ارزشی در جامعهی ایرانی، در 20 سال گذشته، آهنگی شتابان داشته است. آثار این تغییرات را میتوان در تمامی عرصههای حیات اجتماعی و فردی و بیش از همه در حیات خانوادگی باز جست. آنچه مهم به نظر میرسد تبیین چگونگی تأثیر تغییرات نظاممند فرهنگی و اجتماعی بر روابط اعضای خانواده و بروز آسیبهای خانوادگی است.
• سبب شناسی (اتیولوژی)
کودک آزاری یک مسئله فرهنگی- اجتماعی-پزشکی است و معمولا چندین عامل مشترکأ در بروز آن نقش دارند. عوامل مربوط به کودک آزاری را می توان به سه گروه عمده تقسیم نمود:
الف) علل مربوط به کودک
ب) علل مربوط به والدین
ج) علل محیطی و اجتماعی
الف) علل مربوط به کودک
1- فرزند اول خانواده بودن (دختر و پسر هر دو در معرض کودک آزاری هستند و معمولا در خانواده تنها یکی از بچه ها تحت آزار جسمی قرار میگیرد)
2- کودکان دارای سن کمتر، خصوصا بچه های زیر 5 سال به طوری که دو سوم موارد کودک آزاری جسمی در کودکان زیر 3سال بوده است. مرگ عمدتا در بچه های زیر یکسال ددیه می شود.
3- نارس بودن کودک
4- داشتن معلولیت جسمی و عقب ماندگی ذهنی
5- بچه هایی که از حد طبیعی فعال تر هستند.
6- کودکان سازش ناپذیر، وابسته و تحریک پذیر
ب)علل مربوط به والدین
خانواده نقش اساسی در بروز کودک آزاری دارد. مهمترین عوامل مربوط به خانواده عبارتند از :
1- فقدان مهارتهای کافی به عنوان والد : خانواده های طرد شده و دارای روابط اجتماعی محدود (چنین والدینی به دلیل روابط محدود به اطلاعات والدین خود در خصوص نگهداری و نحوه برخورد با کودک و با اطلاعات بالقوه مردمی جهت مقایسه اجتماعی رفتارهای کودکانشان و یا خود دسترسی ندارند. )
2- داشتن انتظارات غیر واقعی ، درک و تصور تحریف شده و اشتباهی توانائی های کودک که متناسب با سن اوست. مثلا زمانیکه کودک به دلیل نیاز به تغذیه یا علل دیگر گریه اش را متوقف نمی کند و یا یک کودک سه ساله نمی تواند غذایش را بخورد والدینش خشمگین می شوند که میتواند منجر به آزار وی گردد.
3- والدینی که به نوعی آزار و بی توجهی را در دوران کودکی خود تجربه نموده اند و یا ارتباط عاطفی ضعیفی با والدین خود داشته اند (14-10 درصد والدین بدرفتار خود تجربه مشابهی را در دوران کودکی داشته اند). تجربیات عاطفی والدین در دوران کودکی نقش مهمی را در به کارگیری شیوه های تربیتی از سوی آنان دارد.
4- والدینی که بدرفتاری والدین، سرپرست و یا معلمین خود را در دوران کودکی تجربه نموده اند، همان شیوه های را در تربیت کودکان خود به کار می گیرند و سعی دارند که این شیوه را عقلانی و منطقی جلوه دهند.همچنین والدینی که در کودکی خود تحت مراقبت شدید حمایتی قرار داشته اند غالبا افرادی بی اراده و دارای اعتماد به نفس پایین هستند، چنین والدینی نمی توانند روابط مناسبی با فرزندان خود برقرار نمایند. لذا ناچار دچار رفتارهای پرخاشگرانه می شوند و ممکن است اقدام به آزار کودک خود نمایند.
5- والدینی که بدون تفکر و به طور آنی عمل می کنند و از نظر فکری افرادی نابالغ، خود محور، زودرنج و حساس هستند. این والدین بطور اشتباه ، رفتار طبیعی فرزندشان را نادرست پنداشته و فکر می کنند رفتار کودک از روی عمد و با سوء نیت انجام شده است.
ج) عوامل محیطی و اجتماعی
والدینی که با کودک خود بدرفتاری می کنند مربوط به طبقه، نژاد،مکان جغرافیایی خاصی نیستند و از مذهب، تحصیلات،شغل و وضعیت اجتماعی گوناگونی برخوردارند بنابراین کودک آزاری در تمامی گروههای اجتماعی دیده می شود ولی بیشتر در طبق متوسط به پایین از نظر اجتماعی- اقتصادی دیده می شود. تحقیقات کشورهای غربی و اروپائی نشان می دهند خانواده هائی که در فقر به سر می برند بیشتر با کودکان خود بدرفتاری می کنند.
ازعوامل محیطی موثر در آزار کودکان به موارد ذیل می توان اشاره نمود:
1- خانواده های با محرومیتهای اجتماعی،طرد شده از اقوام و اجتماع
2- خانواده های با محرومیتهای اجتماعی ، طرد شده از اقوام و اجتماع
3- خانواده های پرجمعیت و شلوغ،پرمشکل و ناسازگار
4- صنعتی شدن جوامع : کودک آزاری در کشورهای صنعتی شیوع بیشتری دارد و عمدتا خشونت از دورن خانواده اعمال می شود.
5- فشارهای اقتصادی، سیاسی ، بیکاری و تورم
6- وجود قوانین مبنی بر مجاز شمردن تنبیه بدنی جهت تربیت و ایجاد نظم
7- فقدان حمایتهای اجتماعی (رزاقی،رضا1382).